کمترین وظیفه یک مدیر حفظ شان مجموعه با حضور بموقع ودقیق است. شانی که هرگز با بودنهای چندساعته و پرطمطراق حفظ نمیشود. مدیری که ضرورت بودنش در مجموعه را احساس نکند؛ مسلما نمیتواند انگیزه مجموعه را در مسیر پیمودن اهدافی بلند که تلاش مستمر کارکنان را میطلبد، ایجاد کند. ازطرفی اگر این شان و انگیزه حفظ نشود، ساختار مجموعه از هم میپاشد و آنگاه بنردرمانی و گفتار درمانی هم جواب نمیدهد.تنظیم
فاصله با کارکنان یک رفتار مدیریتی است که هر مدیری توان تنظیم آنرا داشته باشد؛ موفق خواهد بود وگرنه بصورت کاملا طبیعی، آن مدیر دیر یا زود با امواج
اعتراضات مواجه میشود. دیده شده مدیری در اوایل شروع کارش آشپزی هم کرده؛ کنار کارگر چای هم خورده؛ اما چون این رفتار با منش و شخصیتش همخوانی نداشته، نتوانسته ادامه دهد. شاید هم بتوان گفت نیت پاکی پشت آن رفتارهای شیرین وخواستنی اولیه هم نبوده است. خلاصه؛ نارضایتی، بمب نیست که کسی بیاورد، جاساز کند و برود. نارضایتی کارکنان حاصل تصمیمات گرفته شده و نشده مدیریت است. تصمیماتی که بدلایل مختلف وضعیت مناسبی ندارد از جمله:۱_ درک نشدن اهمیت موضوع بخاطر در مجموعه نبودن مدیر ویا غریب بودن با امورات مجموعه.۲_ موضوع درک شده ولی بدلایل مختلف توان حلش نبوده، بدنه نیز قانع نشده است.۳_ توان تصمیمگیری جای دیگری خرج شده و فوریتی در حل شدن یا نشدن آن احساس نشده است.معمولا اعتراض و
اعتصاب، میوه دور بودن مدیر از مجموعه است، گاهی دوری ادراکی؛ گاهی دوری جغرافیایی. بدا به حال مجموعهای که با هر دو دوری مدیریت شود.شاید یکی از این نوع مدیریتها، مدیریت فعلی شرکت سنگ آهن باشد! مدیریتی که حتی شورای کارگری بسختی هم نمیتواند با او جلسه بگیرد؟! این نوع مدیریت به بدنه مجموعه القائاتی دا تقابل احترامها...
ادامه مطلبما را در سایت تقابل احترامها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : darasreman بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 14:14